8 اسلاید صحیح/غلط توسط: زن هوبی انتشار: 4 سال پیش 277 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
هاعییی امیدوارم خوشتون بیاااد
صبح ساعت 11 از خواب بیدار شدم 😐با افتخار خوابالو ام
رفتم و دست و صورتم رو شستم و اومدم بیرون
بابام رو به مامانم :کاری ندارین؟من میرم زود برمیگردم
مامانم :ن مرسی برو به سلامت 😊
بابام :باشه پس خدافظ
ی خدافظی گفتم و رفتم یکم صُبونه خوردم و رفتم سراغ گوشیم
یکم با گوشیم ور رفتم تا ساعت شد 2 و بابام اومد
همه سلام دادیم و مامانم نهار آورد و خوردیم
#سر_نهار
من طبق معمول داشتم پیازارو از غذام جدا میکردم ک بابام گف:چندش بازی در نیار غذاتو بخور😑😒
چویی:بابا... من....چندشم میشه از پیاززز
بابام:.... 😐
#بعد_نهار
بابام:لباساتون و بپوشین بریم بیرون یکم بگردیم 😕
مامانم:باش.... بچه هاااا پاشیننننن
من:بااااااش
حاظر شدیم و رفتیم سوار ماشین شدیم و دل به جاده زدیم 😐منم ک طبق معمول هندسفری کردم تو گوشم و آهنگ گوش دادم...... بعد اینکه گردشمون تموم شد برگشتیم سمت خونه
بعد از چند دقیقه بابا ی میوه فروشی دید و رفت ی چند کیلو میوه خرید.... ما هم پیاده شدیم ی آبی به دست و صورتمون بزنیم
وقتی من پیاده شدم دیدم ی پیر مردی ک حداقل 70،60 سالش میشد داره به من نگا میکنه خودشم خیلی سنگین و مغرورانه! دیگه داشتم از ترس میمردم آخه من از پیر مردا وحشت دارم نمد چرااا😞
(پیر مرده :+..... بابام_) {بچه ها پیر مرده صاحب میوه فروش نیس.... ی مرده خیلییییییییییی پولداره}
+آقا لطفا ی لحظه بیاید اینجا
_ها؟ بله الان میام
_کاری داشتین؟
+بله... این دختر شماست؟
_بله.. چطور؟
+من دخترتون و میخوام
_چیییی عمرا اگه بدمش به شما
من در عوضش به شما ۱۰۰ملیارد پول نقد میدم.... خوبه؟
_😳😳😳😳میشه یکم دربارش با خوانواده صحبت کنیم؟
+بله حتما که میشه.... تا سه روز دیگه فرصت دارید🙂
_خیلی ممنون
من متوجه شدم ک بابام و اون پیر مرده ک ب من نگا میکرد دارن با هم صحبت میکنن..... ترس و استرس کل وجودم رو گرفته بودم.... حالم یجوری بود اینگار وقتی برسیم خونه اثلا اتفاق خوبی نمی افته!
خلاصه سوار ماشین شدیم و رسیدیم به خونه.... بابام بلافاصله مامانم و صدا کرد و گفت منم بیام!!
بابام جریان و تعریف کرد و من بدو بدو رفتم تو اتاقم و زدم زیر گریه
با خودم گفتم:آخه چرااااا..... چرا من؟.... ینی مامان بابام اینقد از من متنفرن ک من و به ۱۰۰ ملیارد پول به ی پیر مرد میفروشننن؟....
خلاصه بعد از کلی گریه کردن رفتم در اتاقم رو قفل کردم و رفتم رو تختم یکم فکر کردم و بعد به این نتیجه رسیدم ک :اهااا..... فهمیدممممم. گوشیم رو رو ساعت 8 صبح کوک کردم تا بیدار شم و از اینجا فرار کنم و برم یجایی.... خداروشکر بابام هم ساعت 9 یا 10 صبح میره سرکارش
پاشدم وسایلایی رو ک لازم داشتم رو تو چمدون گذاشتم و زیر تختم قایمش کردم
#صبح_ساعت_8
گوشیم زنگ خورد و بیدار شدم دیدم ساعت 8 عه زود رفتم چمدونم و در اوردم و به تاکسی زنگ زدم تا بیاد
زود رفتم حاضر شدم و آروم آروم اومدم بیرون و رفتم سوار تاکسی شدم.... خداروشکر کسی نفهمید و بیدار نشد 😉🙂
به راننده تاکسی گفتم من و ببره خونه مامانِ مامانم.... آدرس رو بهش دادم و بعد از نیم ساعت رسیدم اونجا
یهو با صحنه ای ک دیدم خشکم زد!
چویی با ترس و لرز :ت.. ت.. تو.. ای.. اینجا چ... چی.. چیکا.. چیکار می... میکنی؟
روبروم بابام به ماشین لَم داده بود!!!
یهو ی فکری به سرم زد:آره... داد میزنم و جیمین ک همسایه ی مادربزرگمه رو صدا میزنم ارهههه{جیمین ی خونه جدا از خانوادش داره ک الان اونجاس و چویی صداش میزنه}
چویی :جیمینننننننننننننننننن........ جیمممییییننننن
یهو دیدم زود جیمین اومد پایین و ی لبخند ریزی زدم و بدو بدو رفتم بغلش و گفتم:لطفا من و ببر خونتون جونم در خطره... لطفاااا
جیمین همون موقع محکم بغلم کرد و بردَتم خونشون
چمدونم هم دستم بود و با خودم آوردمش بالا.... ی چند پله ای رفتیم بالا تا به خونه رسیدیم.... خون بزرگی بود... قشنگ شیک و باکلاس.... ی ساعت به اینور اونور نگا کردم و با صدای جیمین ک صدام میکرد به خودم اومدم
چویی:ها؟بله؟
جیمین:چرا گفتی جونت تو خطره مگه چی شده؟
نشستم و سیر تا پیاز جریان رو براش تعریف کردم
جیمین:اوووووو😳چه بد😞حالا میخوای چیکار کنی؟
چویی:اره🥺... فعلا نمیدونم ولی ی مدتی خونه مادر بزرگم میمونم
جیمین:باشه ناراحت نشو حل میشه.... عه.... به نظرم نری بهتره
چویی:چرا نرم؟
جیمین:نمیدونم ولی ی حسی بهم میگه نرو
چویی:اهوم... پس کجا بمونم؟
جیمین:همینجا بمون
چویی:اما... آخه نمیشه مزاحم میشم
جیمین: ن نیستی.... همینجا میمونی
یهو خیلی ناراحت شدم و ی اشک از چشمام اومد... دستام و رو صورتم گذاشتم و بی سر و صدا گریه کردم
جیمین:وا چرا داری گریه میکنی؟؟ گریه نکن واا😢
به حرف جیمین گوش نکردم و ادامه دادم.... جیمین هی داشت میگفت گریه نکن ولی من ادامه میدادم.... بعد چند دیقه اشکام رو پاک کردم و گفتم:جیمین.... میگم دسشویی کجاس؟
جیمین:ها؟؟ آها... مستقیم برو بعد به سمت چپ برو وقتی ک رفتی یکم برو جلو سمت راستت دسشویی عه
باشه ای گفتم و رفتم.... داشتم به اطرافم نگا میکردم ک با احساس دست کسی رو شونم برگشتم سمت اون شخص... جیمین بود
چویی:بله؟ کاری داری؟ ینی داشتی؟
جیمین:نه فقط خواستم بگم که..... عه هیچی برو بیا بهت میگم
چویی:باش ولی باید بگی ها نباید یادت بره
جیمین :باش پس زود برو و برگرد
رفتم دسشویی و بعد اومدم بیرون... جیمین روبروم وایساده بود یکم رفتم عقب تر ک دستش رو گذاشت رو کمرم... منم چون و ک خجالتی بودم دیگه تا سر حد مرگ رفتم
چویی:ع عه چ... چیزه... کاری داری؟
جیمین:......
چویی:ج....جیمینن
جیمین:....
#بعد _از _چند_ثانیه
جیمین داشت بهم نزدیک و نزدیک تر میشد منم صورتم و داشتم میکشیدم عقب
تو ذهن جیمین:اَهههه.... الان وقتش نیس جیمیننن
جیمین به خودش اومد و رفت عقب
منم ک تعجب کردم گفتم:جیمین... منظورت از این... این حرکت چی بود؟
جیمین:ها؟؟؟ ه.. هیچی... هیچی.... ولش کن
چویی:جیمین من هیچوقت هیچی رو تا وقتی ک نفهمیدم ول نمیک
از زبون جیمین :دیگه نتونستم خودم و نگه دارم و محکم لب..
ام و گذاشتم رو لب....ای چویی! ی چن ثانیه گذشت بعد ولش کردم و دستش و گرفتم و بردمش سمت اتاق خودم و پرتش کردم رو تخت و رفتم روش
چویی:جیمینننن داری چیکار میکنی؟ چیزیت شده؟ حالت خوب
دوباره لبا....م و گذاشتم رو لبا....ی چویی و آروم میبوسیدم....
#بعد _5 _دیقه_
از زبون چویی:معنی این کاراش رو نمیفهمیدم.... دیگه داشتم خفه میشدم... نفس کم داشتم.... یکم به سینه ی جیمین زدم شاید منظورم رو بفهمه و خداروشکر زود فهمید و ازم جدا شد ولی....
از زبون جیمین :چویی داشت به سینم ضربه میزد.... منظورش رو فهمیدم و ازش جدا شدم ولی زود بلندش کردم و محکم بغلش کردم
از زبون چویی:محکم بغلم کرد... دیگه داشتم گیج میشدم و هزار تا سوال تو ذهنم میپیچید.... سعی میکردم خودم رو از بغل جیمین بیارم بیرون ولی جیمین چون ورزشکار بود زورم بهش نمیرسید
چویی:جیمین..... جیمیننن.... لطفا ولم کن
جیمین:نه... بزار پنج دیقه هم اینجوری بمونیم... لطفا
منم مخالفت نکردم تا پنج دیقه گذشت
زود گفتم:جیمین میشه بگی چرا اینکارارو کردی؟؟؟!
[فعلا تا اینجا بخونید 🙂
تا پارت بعدی باییی👋🏻]
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
عالی ادامه بده
باشه حتما
عاااااااااالیه حتما ادامه بده
ممنوننن
پارت بعد رو فردا یا پس فردا میزارم